شهید محمدرضا رزقی شیرسوار



به پدر و مادر خود خدمت کنید و با آن ها مهربان باشید تا خداوند از شما خوشنود باشد.نماز را اول وقت و در مسجد بخوانید.حق الناس را رعایت کنید.در برابر مشکلات زندگی صبور باشید.صداقت داشته باشید.همچنین از خواهرانم می خواهم حجاب خود را که اهم واجبات است رعایت کنند تا خون شهدا پایمال نشود.


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

از شما عزیزان می خواهم از گناه دوری کنید. امام را تنها نگذارید و متعهد به ایشان باشید.ت را دوست بدارید؛چراکه کشور بدون وجود ون تاریک است.به ارزش های امام و انقلاب پایبند باشید.هرگز خیانت در امانت نکنید و رازدار باشید.


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

من به خداوند قول داده ام که من یک پاسدار اسلام باشم و در ژرم اسلام هر چه میتوانم انجام دهم و همیشه در راه اسلام با وفا باشم و همیشه از این انقلاب اسلامی در راه تو (خدا) گام بردارم و من یک خدمتگذار اسلام و سرباز مهدی زهرا(عج) باشم این را با دل میگویم نه با زبان ،من با اعتقاد به خدا و ایمان به او میگویم.


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

 

خبر شهادت

در 21 خرداد ماه 1365 صبح زود به مزرعه برنج در لاله اباد شهرستان آمل رفتیم انگار در آن روز تمام غم های دنیا بر سراغم آمده بود،کلاغ ها دور ما سر و صدا میکردند مثل ان که انان خبر هایی داشتند که انقدر بی قرار بودند از سر و صدای آنها من احساس ناراحتی میکردم که یک خبری در راه است ظهر شد ما برای ناهار به کیمه(خانه صحرایی) آمدیم ناهارخورده و یک عده نخورده بودند که پسرعمویمان با ماشین به کیمه آمد یک کمی ناراحت بود با یکی از بچه های بسیج که دوست صمیمی محمدرضا بود،او  را کنار کشید وبا او صحبت کرد محمدرضا مجروح شده بعد پدرمحمدرضا را با خبر کردند که محمدرضا مجروح شده در همان حال پدرمان را بردند بعد از رفتن پدرمان دوست شهید هم آماده شد که برود از او خواهش کردیم که چه شده محمدرضا چه شده گفت محمدرضا مجروح شده ما آرام و قرار نگرفته بودیم همراه او آمدیم بابل او ما را به سردخانه بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل برد آنجا محمدرضا را در تابوت دیدیم وقتی او را در آن حال دیدم باور نکردم که او محمدرضا باشد و دیدم صورتش به شدت پف کرده دانه دانه های ترکش بر روی صورت به چشم میخورد و یک جای سالم دیده نمیشد حالم خیلی بد بود نتوانستم با برادرم خلوت کنم آخر تا ان روز من از نزدیک کسی را اینجور ندیده بودم و در دلم گفتم داداش به آرزوت رسیدی به خاطر انقلاب و اسلام جانت را فدا کردی.

پاهایت و خونهایت را در مهران جا گذاشتی و همین خون هاست که مرزبان مرزهای انقلاب اسلامی است و ازاد سازی شهر مهران مدیون خون های این جوانان است.


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

پشتیبانی جنگ و مهندسی در جهاد سازندگی

 

سوره احزاب 23  من المؤمنین رجالٌ دقوا ما عهدوا الله علیه فمنهم من

از مومنان مردانی هستند که انچه را با خدا بر سر ان پیمان بستند به مرحله صدق درآوردند      

 

 

در سالهای اول جنگ بوده است که جوانی با سیمای نورانی به پشتیبانی جنگ در جبه و همه روزه بدون دستمزد همراه با سایر همکاران جهاد و مردمی در کار های پشت جبه کمک میکرد و تا مدتها هیچگونه دستمزدی دریافت نمیکرد و اگر هم در یافت میکرد خرج کارهای عام المنفعه و خیرات میکرد این جوان پاک و الهی کسی نبود جز محمد رضا رزقی از تلاش شبانه روزی این جوان انچه شاهد بودم تا پاسی از شب هنگام با سایر همکاران کار میکرد و بطوریکه خستگی و کوفتگی به او اجازه نمیداد که به منزل برود و ا در همان جهاد میخوابید و اول صبح فردا سرکار حاظر بود عشق به امام و انقلاب و خدمت به رزمندگان اسلام تمام وجودش را احاطه کرده و ذره ای از تلاش و کارهای سنگین دوری نمیکرد و همواره در همه صحنه های کمک رسانی به رزمندگان اسلام حاضر بود و از انچه که بنده بعنوان مسؤل پشتیبانی و مهندسی جنگ با توجه این که این جوان احساس مسؤلیت میکردم مراقب او بودم که خدایی نکرده آسیبی به او نرسد یکی از خاطرات تلخ که ستاد پشتیبانی جنگ قرار بود برای جبهه های غرب کشور قاطر خریداری و به جبهه بفرسیم محمد رضا در داخل جهاد که مشقول غذا دادن به قاطرها بود ناگهان قاطری یک لگد به پای محمد رضا میزند و او را پرتاب کرده و پایش تا مدتها کبود و سیاه شده بود که به فضل الهی با اندک مصاحبه خوب شد و دیگر در یکی یا دو اعزام اینجانب به همراه من بود از جمله فتح خرمشهر که در امر کمک رسانی به رزمندگان شرکت داشتیم که تصویر ایشان در 20کیلومتری خط مقدم همراه سایر همکاران مشاهده میشود(نفر اول ایستاده از سمت چپ)در هر صورت دو سه طریق سپاه خدمت مقدس سربازی را شروع رد و بعلت شدت درگیریهای جنگ ایران و عراق فرصتی بدست نیامد تا با ستاد پشتیبانی جنگ جهاد بابل ارتباطی برقرار کند و پس از مدتی مطلع شدم که محمد رضا رزقی روح بلندش به ملکوت اعلا پیوست و در جمع دوستان باصفایش شهیدان اسلام درآمد و درباره خصوصیات اخلاقی شهید محمدرضا رزقی هر چه بگویم کم گفته ام زیرا در این سالی ستاد پشتیبانی جنگ  کار کرد تا اینکه در سن سربازی به سپاه احضار شد و از مقوله نمیتوان صفات ارزشی و گرانقدر این شهید را به زبان آورد و یا با قلم ترسیم نمود.

فقط در پایان باید بگویم که او یک سرباز مخاص امام و عاشق ولایت،دوستدار جانفشانی و خدمت در راه اسلام عزیز و دارای روحیه ای حق طلبانه بوده و همیشه از حق حمایت میکرد و از هر ظالمی بیزار بود خداوند مندرجات عالی این شهید گرانقدر را عالی هست متعالی بفرماید.

                                  به روح پر فتوحش صلوات میفرستیم

 

سید مهدی پدرام                         

مسؤل سابق پشتیبانی جنگ و مهندسی در جهاد سازندگی


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

نماز و روزه

از زمانی که محمرضا خودش را شناخت در دوران کودکی علاقه شدیدی به نماز و واجبات دینی داشت و محمدرضا پیگیر رساله و احکام دینی و مذهبی بود،برادران و خواهران خود را تشویق به انجام واجبات دینی داشت و محمدرضا برای مردم روستایش از کتابخانه شهر رساله های امام(ره) را میآورد تا به مردم بدهد و از احکام آشنا کند.

همراه دوستانش در روستا یک کتابخانه تأسیس کرد و عمده کتابهای کتابخانه روستا از جهاد با پول تو جیبی خریداری میکرد و اهداء میکرد تا مردم روستا هم بخوانند.

نماز جماعت و نماز روز‌های مهم همانند عید فطر و جمعه و قربان را فراموش نمیکرد و نماز جماعتش هرگز ترک نمیشد و حتی علاقه ای که نسبت به نماز داشت روز های جمعه با پای پیاده کیلومتر ها را طی میکرد تا به نماز جمعه برسد و برگشت هم همینطور،برای محمدرضا سرما و گرما و طوفان تأثیری نداشت تا به نماز نرود و با عظمی راسخ این مسافت را طی میکرد و هر وقت به خانه میامد خطبه های امام جماعت را برای ما تعریف میکرد.

روزه از سری کار هایی بود که محمدرضا بسیار علاقه داشت و مخصوصا موقع موقع سحر و افطار که دور خانواده جمع میشدیم یه حال و هوای دیگری داشت

روزی که برای آخرین بار به مرخصی آمد 5 روز از ماه مبارک رمضان گذشته بود و ما در دشت کار میکردیم که محمدرضا به خانه امده بود ما که از سرکار آمده بودیم دیدیم محمدرضا در کنار مادر نشسیته است و مادر دارد غذا درست میکندو ما که آمدیم مادر گفت نمیدانم نمک غذا چطور است،ماخنده‌ای کردیم و گفتیم محمدرضا که مسافر است و روزه ندارد بهده محمدرضا امتحان کند

محمدرضا هم خنده‌ای کرد و گفتد درست است من روزه ندارم اما نمیشود که در میان شما روزه داران غذا بخورم

ماخنده ای کردیم و گفتیم ما از اینجا میرویم بیرون و با اسرار مادرم محمدرضا را نمیشد راضی کرد که غذا را امتحان کند.


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

خواب امام زمان (عج)

محمدرضا ارادت خاصی به امامان و مخصوصا به امام زمان(عج) داشت در تمام نامه‌های شهید به خانه و دوستان میتوان دید عشقش را در اول نامه بعد از خداوند همیشه این جمله میدرخشد«با سلام ودرود بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج)»

آخرین بار یکه محمدرضا به مرخصی آمده بود .

.

.

.

 

 

 

 


شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

آخرین جستجو ها

پیوند|سایت ثبت نام فوری وام ازدواج عسل صددرصد طبیعی baleafun سی ام پانک نیوز saiteservise لینکدونی دانلود همه چی ارزانی ♣ سرگرمی ♣ زد پیکسل | سایت گرافیکی